228

1- اگه دوست دختر داشتم، تو هوای امروز اضفهان، از سر صُب تا خود 6 و 7 میرفتیم بیرون. نه تو شهر، نه. میرفتیم جاهای پنهان دانشگاه، دور از فضای کنونی ِ شهر و ماشینهای سیاه و باتوم (؟!)، یا میرفتیم صفه، یا یه جای پر درخت. ترجیحا همون بالای شهر. همون جاهایی که ملت خیلی نیستن. که از برفایی که ریخته یه چیزی باقی مونده. 

2- رسیدم خونه، بعد نشستیم سر میز، مامان میگه پریسا دوباره خاستگار زنگ زده. عی. عِی. عَی. اَه. حالم از خودم بهم میخوره وقتی زنگ میزنن -.- بعد نگا تو چشام کرده میگه تو قصد ازدواج داری؟ :| بش میگم من هنوز نوجونم :( (انگلیسی بهش گفتم. بعدم گفتم: I can be free! و چیزای دیگه. بعد خودشم اضافه کرده: you can think about any boys you want. :))) اند یس. شی ایز رایت.)

3- خوبی دانشگاه تق و لق بودنشه. مامان میگه: از دبیرستانم بدتره. و راست میگه. قدرت بیش از پیش دست ماست :))))

4- ادامه دوست دخترمو بگم :) یا پاییز شادمهرو باهم گوش میدادیم، یا همین. ولی یه روزی تو همین هوا گیتارو میگرفتم دستم براش میخوندم، نگا تو چشماش میکردم میگفتم: "خودت میدونی که بارون پائیز میسوزونه دل آدمارو :))"  حیف نه دوست دختر دارم، نه میتونم بدارم :/

5- چند روز که اصفهان بودم، موندم خونه فامیل اینا. منتها چیز خاصی ندارم دربارش بگم. :/ چیز خاصیو تحلیل نکردم. عاشق ویوی خونشون شدم منتها :) :") و مکانش :))

*عکس مال یه بخشی هست که بیرون دانشگاهه. چون من امروز دانشگاه نرفتم. اما ویوی پشت دانشگاهه. (:

پ.ن: به عنوان یه اصفهانی باید بگم بهتون که چند روز اخیر همش فک میکردم این مه ها آلودگی هواست :/ میخوام حجم داغانیت رو احساس کنین. ک چقد مه ندیدم. ک چقد هوا آلودست ://


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها