213

خب. دوستان سلام. :))) من دوباره تو اتوبوسم! یه اتفاق جالبی افتاد و اونم اینکه بنده دیروز یک کلاس داشتم از ۲ تا ۴، صبح دوبار برنامه ریزی کردم که به همه کارام برسم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که نمیشه اون همه کار رو انجام داد تو چهار پنج ساعت و بنابراین با خودم طی کردم که یک سری کارهارو انجام بدم و یک سریشونو بندازم برای بعد ! و خلاصه یازده و نیم رفتم و اینا، ببین، غذای سلفو که خوردم شل شدم یعنی خوابم گرفتا! وحشتناک! بعد رفتم کلاس که چقدر من ازین کلاس و استادش بدم میاد که نذاشت من یکشنبه ها نیام. آخه بیشعور، تو که درسم نداری بدی، کلاستم خواب آوره، منم که بلدم اینارو، کوتاه بیا. هروقت میبینمش حرص میخورم. -.- ب هر روی (باگوشی نیم فاصله ندارم مگر اینکه جیبورد نصب کنم و خب. یادم نیست چرا آن اینستالش کردم :")) کلاس تمام شد و مارفتیم تو سرویس و برگشتیم. آقا، باورم نمیشه وقتی رسیدم خونه اینقدر خوابم میومد! مامان گفت که بابا تو که امروز ظهر رفتی و فلان! ولی خب من رفتم خوابیدم همون ۵ :))) بعد ۶ بیدارم کرده میگه میای خونه مامانجون؟ منم عصبانی که چرا منو بیدار کردی! خلاصه، ۶ دوباره خوابیدم تا ۹ که برگشتن، ۹ پاشدم حلیم زدم بر بدن دوباره خوابیدم تا ۴ و نیم، ولی مدیونید فکرکنید ۴ و نیم که بیدار شدم پاشدم :))) حتی ۵ هم پانشدم و ۵ و نیم پاشدم :دی ! یه قهوه هم خوردم که خداوندگار دوجهان به خیر بگذرونه :))))) خلاصه که باید خوابگاه بگیرم یا خودمو به گونه ای برنامه ریزی وفق(وقف؟) بدم که اینقد به فنا نرم وگرنه به هیچ چیزی نمیرسم :/ 

اپیزود دو! پسر یه چیز دیگم میخواستم بگم که یادم رفت. چرا؟ :/

و اینکه صبح پس از اورثینکینگ هام به این نتیجه رسیدم که اینقد فیک نباش، اینقدر، فیک، نباش. فیک با بقیه نه ها! فیک با خودم. دست کم گرفتن خودم. فکر کردن میتونمای خودم -.- تمومش کن این الکیجاتو -.- 

اینقد فیک نباش!

آهان راستی! ۵ الی ۷ نفر جدید فالو کردن. حضرات! چی رو فالو میکنید؟ :))))) 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها