اینجانب دوباره تو تایم استراحت در جهت اینکه استراحتی به مغزم بدم، اومدم پنل رو باز کردم و قصد کردم که وبلاگ بخونم. معمولا چهارتا وبلاگی که میدونم تقریبا کوتاهن پستاشون رو باز میکنم و میخونمشون سرسری و میرم. امروز، یه چند تا پست از یه وبلاگی خوندم. میدونی چیه؟ از بس وبلاگ درست حسابی نخوندم اینطوری شدم. فلج شدم! واقعا متاسف شدم واسه خودم. من این نبودم لعنتی :/ 

حالا چرا آهنگ نه؟ چون مثلا یه چیزیو پلی میکنم، بعد حواسم پرت میشه و شروع میکنم کد زدن، یهو به خودم میام میبینم حالم داره از آهنگه بهم میخوره. سی بار پلی شده قشنگ و من هیچی ازش نفهمیدم :/

چرا کتاب نه؟ چون کتاب ِ مزخرفی گرفتم دستم و دارم میخونمش و باید تموم کنمش که جذابیتشو برام از دست داده و متاسفانه داستان نیست.

چرا فیلم نه؟ چون بشینم پاش، بلند شدنم با خداست. (کد هم همینطوره البته؛ ولی وقتی میشینی پا یکیش از یکیش میمونی. البته چون با کد خسته میشه آدم یکمی مغزش و نیاز به استراحت داره، بیشتر امکان بیخیال شدن هست :دی)

و اینکه از کارایی که نیاز به خیره شدن دارن بهتره بگذرم، پاشم برم تو حیاط تاب بخورم. چه هوایِ خوبِ خنکِ لعنتی‌ایه :))

هیچکس تو خونه نیست. :/ صبح تا الان نبوده :/ قرار بوده ظهر بیان. الان کاشف به عمل اومد که یه دو ساعت دیگه میخوان بیان :| حالا درسته من گشنم نیست و کلا توانایی اینو دارم که دیفالت صبح تا شب چیز ِ خاصی نخورم، ولی بابو، چل شدم تو خونه :| تنهایی :| تازه خونه خودمونم نیستم اصن راحت نیست :|

:/


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها