232

آرین هی چیزم میگه، حس درونیم مانعم میشه، ایمیل میدن و درخواست یه شخص دیگه رو میکنن، کسی که هیچوقت تو زندگی من وجود نداشته، و مغزم میگه این کاری که الان داری میکنی کاری نیست که میخواستی بکنی و حس درونیم میگه نکنه حذفم نکنه و همه ترسای کودکی و نوجوونیم بیدار میشن. قلبم. آه.

هیچ کاری نمیکنم. دقیقا هیچی. نمیدونم. دلم همونی رو میخواد که هیچ وقت وجود نداشته (بعضی اوقات داشته شاید) بشینم ی دل سیر باهاش حرف بزنم. یا حرف نزنم حتی، اون فقط درکم کنه. همین! ):


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها